دوشنبه، اردیبهشت ۲۰، ۱۳۸۹

تعریف واژه عینک از لغت نامه دهخدا

عینک . [ ع َ / ع ِ ن َ ] (اِ مرکب ) چیزی بود که از بلور و شیشه سازند و پیش چشم گذارند. (آنندراج ). آلت ابصار که از قطعه های بلور محدب و یا مقعر ساخته شده بنحوی که مرئیات دوررا به اعانت آن بخوبی میتوان تشخیص داد. (ناظم الاطباء). آلتی مرکب از قطعات بلور محدب یا مقعر که برابرچشم نصب کنند تا بهتر اشیاء را از نزدیک یا دور ببینند و یا چشم را از اشعه ٔ آفتاب محفوظ دارند. چشم فرنگی . آیینه ٔ فرنگی . (فرهنگ فارسی معین ) :


خیام اگر ستیزه جو می بودی

در پیش کسان به آبرو می بودی

جایت به فراز دیده در می دادند

چون عینک اگر کج و دورو می بودی

هیچ نظری موجود نیست:

چرا بیمه دانا فقط مطالبات اپتومتریست ها را پرداخت نمیکند؟

مدتهاست که اپتومتریست ها منتظرند تا بیمه دانا مطالبات آنها را پرداخت کند ظاهراً بیمه دانا فقط برای پرداخت مطالبات ما پول ندارد وگرنه مطالبات...