یکشنبه، اسفند ۲۳، ۱۳۸۸

داستان تخیلی

روزی مش حسن بقال برای تهیه داروی سرما خوردگیش میره داروخانه . در مدت انتظار چشمش به یک تراکت کوچکی می افته که روی آن نوشته عینک برای مطالعه موجود می باشد . مش حسن که دچار پیر چشمی بود و برای حساب و کتاباش با مشکل مواجه بود به دکتر داروخانه تقاضای این عینک را می کنه که هدایت می شه پیشه مسئول غرفه لوازه آرایش و بقیه قضایا.

مش حسن شاد و شنگول از اینکه با یک تیر دوتا شکار کرده بود برگشت پیشه عیالش و گفت واقعاَ آخرالزمان که میگن همینه کاش روزی میرسید که این دکتر سر کوچمان همه کاری میکرد که مجبور نشیم بیخودی برای هر بیماری پیش یه دکتر گرون قیمت بریم و خودش این دندونهای بی ریشه را در می اورد و بواسیرم هم عمل میکرد و یه آندوسکوپی هم از این معد صاحب مرده میکرد که ببینم چشه و البته واسه روماتیسم و استخوان دردم کاری می کرد .

در همین تفکرات بود که یک فکر بکر مثل برق به ذهنش رسید و با خودش گفت وقتی داروخانه عینک و لنز و این قبیل لوازم می آره و کسی مزاحمش نمیشه پس چرا من در مغازه بقالی این کارو نکنم . القصه مش حسن با کلی درد سر چند تا عینک چور کرد و روی یه مقوای نمکشیده روغنی نوشت عینک نزدیک بینی موجود است .

حالا پس از سالها مش حسن دیگه بقالی نداره و مغازش رو کرده بورس انواع عینک طبی و آفتابی و دیگر از شر مامورهای بهداشت که واسه یه تاریخ انقضای ناقابل بهش گیر میدادند خلاص شده و میان او با وزارت بهداشت آتش بست برقرار شده هرچند که واسش چند قرانی آب می خوره
نقل از وبلاگ بینایی سنجی=اپتومتری

هیچ نظری موجود نیست:

تعرفه های جدید

تعرفه ها اعلام شدند براستی چرا تعرفه های خدمات پزشکی در کشور ما اینقدر پایین هستند؟ آیا تعرفه ها برای رعایت شدن تعیین واعلام می شوند در ...